تا حالا شده که توی کارنامهات جلوی یکی از درسها به جای «خیلی خوب» نوشته شده باشد « خوب» یا «نیازمند تلاش بیشتر»؟ تا حالا شده جشن تولد برگزار کنی و تعداد شمعها یکی کم باشد؟ مثلا ۹ سالت باشد و ۸ تا شمع بیشتر نداشته باشید؟ تا حالا شده یک گوشه از شلوارت توی مدرسه کثیف شود و تو مجبور باشی با همان شلوار چند ساعت را بگذرانی تا برسی خانه؟ اینجور وقتها چه حسی داری؟ برایت اهمیتی ندارد؟ حالت بد میشود؟ دلشوره میگیری؟ اگر برایت خیلی مهم نیست که خوش به حالت اما اگر اینجور وقتها حال بدی داری حتما این مطلب را بخوان.
فکر کنم تو بین همکلاسیهایت بچههایی را بشناسی که اگر نمرهی «خیلی خوب» نگیرند میزنند زیر گریه. بعضیها هم هستند که هر جای دیگری که چیزی «عیب و نقص» داشته باشد حالشان بد میشود. مثلا اگر یکی از شمعهای تولدشان کم باشد، یا اگر یک گوشه از لباسشان کثیف باشد. به همین یک هفته پیش فکر کن و ببین کجاها چیزهایی شبیه اینها که گفتیم برای تو هم پیش آمده. سه تا از آنها را بنویس.
حالا به این فکر کن که آیا همه چیز باید کامل و بیعیب و نقص باشد؟ مثلا همیشه میشود موهای ما شانهکرده بماند؟ میشود همیشه لباسهای ما مرتب باشد؟ آیا همیشه باید نمرههای عالی بگیریم؟
اگر خوب فکر کنی میبینی در زندگی واقعی اینجور نیست که همیشه همه چیز دقیق دقیق و کامل کامل باشد. تو میتوانی یاد بگیری حتی وقتی که لباسهایت مرتب نیست، حتی وقتی نمرههای عالی نگرفتهای حالت خوب خوب باشد. یعنی فکر نکنی اگر نمرهات عالی نبود یعنی شکست خوردهای. فکر نکنی اگر گوشه لباست کثیف بود «بچهی بد»ی هستی. فکر نکنی اگر یک شمع تولد کم بود جشنت «خراب» شده است.
چون تو آدم کاملی نیستی. چون هیچکس آدم کاملی نیست.