تو ازدواج با یه غیرایرانی، حالت ایدهآل واسه محل سکونت اینه که همه چی مثل لیگ برتر، رفت و برگشت باشه. چند ماه تو کشور خودت باشی، چند ماه تو کشور همسرت. هر کدوم بتونین از امتیاز میزبانی استفاده کنین و گل زدهتون تو خونهی حریف دوتا حساب بشه. به قول یارو، اگه بشه، چی میشه؛ ولی حیف که نمیشه!
معمولا اینطوریه که ممکلتِ یکی از زوجین، میزبان دائمی مسابقات میشه، یا حتی ممکنه برین تو یه زمین بیطرف، که این یکی دیگه نور علی نوره. فک کن با پسر مصری عروسی کردی، واسه زندگی رفتین هلند… برای همین، از اولش طبعا باید مشخص باشه که کجا میخواین بمونین. همهچیِ زندگی آیندهتون، به این تصمیم بنده.
اگه بنا شد تو کشور همسرتون زندگی کنین، یه سری مشکلاتِ ناشی از تفاوت فرهنگی دارین. فرهنگِ جایی که توش زندگی میکنی، گرچه شاید خیلی مهم به نظرت نرسه، اما مثل هواییه که نفسش میکشی؛ وقتی زیر و رو بشه، کل سیستم تنفسی تو باید دوباره نصب کنی.
اما شاید تهش تصمیم بگیرین که همسرتون بیاد ایران. اینجوری انگار همهچی راحتتره، اما فقط برای شما! از این به بعد، نقش لولایی رو دارین که داره یه دری رو به یه چارچوبی وصل میکنه. همسرتون رو به خونوادهتون و به قوم و خویشها و آشناهاتون و به کشورتون و فرهنگش. در و چارچوبی که از اول برای هم ساخته نشدن و احتمالا تا مدتها غژغژ میکنن تا به قول معروف «ریگلاژ» شن.
اینجوری بدون اینکه از قبل تصمیمی گرفته باشین، مجبورین سفیر فرهنگی دو طرف شین. ترجمهی آنلاین و همزمان همهی حرفا، فقط یه چشمهی کوچیک از مشکلاتتونه. راستی هیچوقت فکر کرده بودین رضا چلنگر بودن چه حسی داره؟
نظر شما چیست؟ ویدیوی مربوط به این راز را ببینید و نظرات خود را با ما در میان بگذارید:
محرمانه خانوادگی را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: